ماجرای افشای اطلاعات بیماران در یکی از بیمارستان‌های مشهد چه بود؟ آیین نامه توزیع اینترنتی دارو ابلاغ شد عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس دستگیر شد کشف جسد خون‌آلود مرد جوان در بزرگراه نشت ۱۰ تن قیر مذاب از تانکر حمل قیر در شهرک عسکریه (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳)+ عکس دفاع معاون وزیر کار از وضعیت دستمزد کارگران | امیدواریم در طرح همسان‌سازی حقوق، حداقل حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی به ۹۰ درصد حقوق کارکنان برسد متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان و مستمری بگیران | دولت برای پرداخت بدهی تامین اجتماعی برنامه‌ریزی کرده است پیام مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی به مناسبت روز کارگر: مقام کارگر به فرموده رهبر معظم انقلاب دارای قداست است یک کشته و ۲ مصدوم بر اثر تصادف در جاده ماریان به زاک+عکس پلیس محموله ۲۴۷ کیلوگرمی حشیش در مشهد را کشف کرد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) عامل ضرب و شتم شهروندان در یک اتوبوس شهری تهران دستگیر شد (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) علت تاخیر پرواز مشهد - تهران هواپیمایی چابهار چه بود؟ (۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) وقتی مقتول خواست قاتلش اعدام نشود! خراسان‌رضوی رکورددار حوادث ترافیکی طی هفته گذشته کشف موادغذایی احتکارشده در کاشمر به ارزش بیش‌از ۴.۵ میلیارد ریال پیگیری دادستانی مشهد در خصوص حادثه غرق‌شدگی در یکی از استخرهای این کلانشهر چطور سطح هورمون شادی خود را افزایش دهیم؟ رژیم غذایی برای کودکان ممنوع؛ بهترین راه برای درمان چاقی کودکان تیمارگاه حیات‌وحش استان خراسان‌رضوی راه‌اندازی می‌شود
سرخط خبرها

روایت‌های کرونایی | در باب امیدواری

  • کد خبر: ۸۳۸۲۲
  • ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۱
روایت‌های کرونایی | در باب امیدواری
محمد امانی - نویسنده

اگر سن شما بیش از ۳۰ باشد، احتمالا آن دورانی را به خاطر می‌آورید که هر محله یک نانوایی بیشتر نداشت و نان، قوت غالب خانواده‌های پرجمعیت بود و به همین علت صف‌ها آن قدر طولانی می‌شد که گاهی نفرات آخر صف ناچار بودند دست خالی به خانه بر گردند. در این میان همیشه کسانی بودند که در میان پراکنده شدن افراد انتهای صف و با وجود اخطار محکم شاطر به اتمام نان، همچنان با اندکی امیدواری منتظر می‌ماندند تا بلکه شاطر در تخمین تشت خمیرش، اشتباه کرده باشد و حتی اگر شده با یک قرص نان به خانه برگردند.

با وجود اینکه همیشه سعی می‌کردم به موقع برای خرید نان به صفوف درهم پیچیده ملحق بشوم، گاهی هم می‌شد که جزو همان دسته‌ای قرار می‌گرفتم که شاطر با اشاره دست‌های خمیری اش فرموده بود نان به ما نخواهد رسید. نوجوان بودم، اما شرم دست خالی به خانه برگشتن را با تمام وجود احساس می‌کردم و هراس اینکه شب را گرسنه بمانیم، تا درگاه خانه بر شانه هایم سنگینی می‌کرد. هرچند همیشه همسایه‌ای یافت می‌شد که دو نان اضافی در سفره داشته باشد و هیچ خانه‌ای بی نان نمی‌ماند. چیزی که باعث شد آن دوران را به یاد بیاورم، دیدن کارگر‌هایی است که صبح‌های زود دور میدان می‌بینمشان.

میانشان از هر نسلی یافت می‌شود؛ از نوجوان‌های لاغر گرفته تا پیرمرد‌های خمیده که بقچه و ساکشان را از سرما روی سینه چسبانده اند و چشم می‌کشند، بلکه ماشینی از راه برسد و برای کاری یک روزه چندنفری شان را سوار کند. شاید این از ویژگی‌های فصول سرد سال باشد که وقتی در ماشین گرم و راحتت نشسته ای، بیشتر حواست به آدم‌هایی است که همان لحظه سرما گونه هایشان را می‌آزارد. غروب‌ها که از سر کار برمی گردم، می‌بینم که از جمعیت صبح کارگران جویای کار کاسته شده است. لابد عده‌ای همان اول صبح کاری یافته اند و تا این ساعت هم مزدشان را گرفته اند و با غرور در راه خانه هستند.

عده‌ای هم احتمالا بعد از چند ساعت بیهوده نشستن، خسته شده  و پیش از ظهر به خانه برگشته اند تا شاید فردا بخت با آن‌ها یار شود و کسی مچ دستشان را بگیرد و برای کاری با خود ببردشان. عده کمی هستند که تا نزدیکی‌های تاریکی همچنان منتظرند و چشم به راه دارند. به صف‌های طولانی نانوایی فکر می‌کنم و با خودم می‌گویم این‌ها همان‌هایی هستند که با وجود هشدار شاطر هنوز در صف ایستاده اند و امیدوارند شاطر در تخمین نان‌های توی تنور اشتباه کرده باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->